بو خوه ش واران و پرزه پرز ئاسمانه ای عزیز
وه زه یویل د لمان سه وز و جوانه ای عزیز
بو وه هار و خاتره و چیوزه له ی تازه ی خوزیه وم
له خیال م منالی جار جارانه ای عزیز
چیو هه ساره ی له ی هه ناز ئاسمان بیوده وه دی
دی مه چوو، عصر چه ووم ، نرمه وارانه ای عزیز
له ی وه هار بی تنه په ژاره د هاومنوسمه ....
ته نیا ت زانی گره گر ئی سووقانه ای عزیز
به وه و دیارم له ی وه هاره ، ئاسمان که و رنه گین !!!
تا بمینی یه ی نزیگ که ها له ی گیانه ای عزیز
تا وه که ی نق بوورمو کورپه ی شعریلم بمه ری !!!؟
خوه زیه و ئو زوان بایدن ، تلخی ئو زوانه ای عزیز...!!!
شعر زیبای بهار از همشهری با ذوق خانم سلیمان پور. دست مریزاد
سلام
آرزو دارم نوروزی که
پیش رو دارید آغاز روزهایی باشد که آرزو دارید
با تبریک ایام نوروز خدمت شما و پوزش از این که دیر جوابتون و دادم
اهواز بودم تازه برگشتم
از این که همیشه به بنده لطف دارید و اشعارم را سر لوحه ی وبلاگتان قرار می دهید بی نهایت
سپاسگزارم
امید وارم لایق محبت شما باشم
سر بلند و سبز باشید
درود
لبخند به لبهای شما حک باد
غمهای شما همواره اندک باد این عید که
سر شار ز لبخند خداست
بر وسعت جانتان مبارک باد
سخته حرفم ولی باید رفت،دیگه،تمومه، دیگه بریدم …
دیگه،خستم از این که هرچی،هی اومدمو،نرسیدم…
سخته حرفم ،ولی باید بدونی خستم…
ولی باید بدونی که میرم…
با یه یادگاری رو دستم…
با یه یادگاری رو دستم…
سخته رفتن ،بس که سردم،من حرفه دلای شکستم…
من با هر،خاطره با غم،میرم با اینکه وابستم…
سخته رفتن،تلخ حرفم ،ببین من درارو بستم…
من از غروب جُمعم ،حتی از سکوت صبحم …
خسته اااااام….
سخته حرفم ،رسیده وقت رفتن…
به یاد اون روزا که اسمت هر یه سطر دفتر، نقش میبست …
چشم با اشک خیره است به ،فردایی که توی زندگیم یه بخش دیگست….
من نمیدونم، بهت نمیومد ،که خودتو بکشی کنار از کنار من تو بری گلم….
نخواستی بفهمی اینو که من عاشقتم ،فهمیدم حق میدم بهت تو باشه بخند…
به من ؟ واقعا که حق داری بخندی ،که با اون نگاهت منو به رگباری ببندی….
که ،بدتر از صدتا گلوله سُربه داغه ،با تو فک میکردم که طلوع صبحه آخه…
تا وقتی بودی توی زندگیم من غم نداشتم ،واست تا جایی که تونستم من کم نزاشتم…
البته خودم میخواستم اینا منت نیست ،ولی با تو بودن واسه من مـِنبعد ریسکه…
دیگه با خاطرات با تو خوشم، پس چون که حتی فکر بی تو بودن کشنده است…
بزار بگم اخرین سطرمو بخونی ،من میرم تا شاید تو قدرمو بدونی…
سخته رفتن بس که سردم،من حرفه دلای شکستم….
من با هر ،خاطره با غم ،میرم با اینکه وابستم…
سخته رفتن تلخ حرفم، ببین من درارو بستم…
من از غروب جُمعم ،حتی از سکوت صبحم …
خسته ااااام….
سخته حرفم ،رسیده وقت رفتن،گذشت اون روزا تو حرفا بودی حرف اول…
حس میکردم اَخیرن حرفات با خراشه،اونجا بود که فهمیدم این غصه آخراشه…
وقت رفتنه و وقت دفن قلبمه،و خودت میدونی تمومه الکی جو نده…
حرفهای تلختم که نمکه زخممه،و تنها دل خوشیم به قلمه دستمه…
و باز منمو حصرت اینکه دوباره تنهام،و از خدا حالا میخوام من دوباله پرواز….
میدونی چند بار گفتم که تو مال من باش،بگذریم ،دیگه ز دستم در رفته شماره دردا…
تو که میدونستی من تکیه گاه محکمت،بگو با من چرا د آخه نوکرتم…
من که هر دقیقم وابسته به دقیقه ی تو بود،من که حتی لباس تنم به سلیقه ی تو بود…
منی که دست هیچ کسی رو با وجودم نمیگرفتم،تو باعث شدی که توی قلبم بمیره نفرت…
رسیده وقت رفتن ،هرچند من از دلت خیلی وقت رفتم….
باشه تو بردیو اینا برات افتخارن،تو ختم عالمیو منم عـِنـدِ خامم…
فک نکنی اهل جبران یا انتقامم،خودم باید دقت میکردم تو انتخابم…
سخته رفتن بس که سردم،من حرفه دلای شکستم
من درده تموم دنیام ،که زخمامو خودم بستم
سخته رفتن تلخ حرفم،ببین من درارو بستم
من از غروب جُمعم،حتی از سکوت صبحم
خسته ام…
خسته ام…
خسته ام….
رپر فقط یــــــــــــــــــــــاس