من تعجب می کنم
چطور روز روشن
دو ئیدروژن
با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند
وآب ازآب تکان نمی خورد...!!!
تو به من خندیدی و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
خرداد 1342.
بر گرفته از وبلاگ آقای محمد پرمهر (قاب خالی)که خیلی ارادت دارم خدمتشان...
امروز هم جمعه .... امروز گرد و غبار واقعا دید رو به کمتر از ۵۰ متر رسانده...!
سرفه های پی در پی دانشجوها.... خودم از همه بدتر.... کلافه کنندس...!
باز کلاس خشک و خشن ریاضی.....!
خدایا این کلاس کی میرود....کی میرود ......کی میرود سر...!